مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
اى آفتاب محمل زینبما را كه غیر داغ غمت بر جبین نبود نگذشت لحظهاى كه دل ما غمین نبود هر چند آسمان به صبورى چو ما ندید ما را غمى نبود كه اندر كمین نبود راهى اگر نداشت، به آزادى و امید رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود اى آفتاب محمل زینب، كسى چو من از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود تقدیر با سر تو مرا همسفر نمود در این سفر مقدر من غیر از این نبود گر از نگاه گرم تو آتش نمىگرفت در شام و كوفه خطبه من آتشین نبود در حیرتم كه بى تو چرا زنده ماندهام عهدی كه با تو بستم از اول چنین نبود ده روزه فراق تو، عمرى به ما گذشت یك عمر بود هجر تو، یك اربعین نبود بستر طوفانچشم را بى رخ تو چشمه جوشان كردم چهره را از غم تو بستر طوفان كردم سر تو بر سر نى دیدم و در محمل غم به پریشانى خود موى پریشان كردم خصم میزد به لبت چوب كه من نالهكنان سوختم از غم و صد چاك گریبان كردم گرچه یك لاله ز تو ماند به ویرانه ولى كنج آن غمكده را همچو گلستان كردم در فراقت نه سرى ماند مرا نى سامان روى بر تربت تو بى سر و سامان كردم ساختم پیكر خود را سپر تیر بلا در ره عشق تو من ترك سر و جان كردم شانه بر موى پریشان یتیمان زدهام گرد غم پاك ز رخساره آنان كردم خون دل خوردم و یعقوب صفت اى «یاسر» گریه بر فُرقت آن یوسف كنعان كردم "یاسر"بغضهاى گلگون اشكها بر روى گلگون آمدند اهل بیت از شام بیرون آمدند بر دل آنان شرارى از بلاست محمل آنان سیهپوش عزاست جمله از داغ گران دل خستهاند بار خود را سوى یثرب بستهاند مىروند امّا به یاد لالهها جملگى دارند بر لب نالهها ناگهان دل در حریم خون رسید این صدا بر زینب محزون رسید مىرود این راه اى نور نیاز یك طرف كرب و بلا، یك سو حجاز اى بزرگِ قافله بر گو كجا؟ سوى یثرب یا به سمت كربلا گفت آن دلدادهى شاه الست دارم آنجا هرچه بود و هرچه هست گوهرى از من در آنجا مانده است موجها رفتند و دریا مانده است این كه دارم سوى او چشمان تر كربلا جان مرا دارد به ببر ما به سوى كربلا خواهیم رفت خونجگر در نینوا خواهیم رفت ساربان بنگر ز ما چشمان تر تندتر ما را در آن وادى ببر تا ز آب دیده رخ را تَر كنیم ناله بر آیینهى پرپر كنیم بغضهامان در گلوها مانده است سرخى مِى در سبوها مانده است كربلا شد كربلاى دیگرى دید در خود نالههاى دیگرى كربلا مىداند این ماتم ز چیست این صداى هق هق جانسوز كیست آسمان با اشك غربت خو گرفت زینب آمد دست بر زانو گرفت سیل اشكش راه را بر دیده بست در كنار تربت گلگون نشست با دلى لبریز از اندوه و غم قد كمان گردیده از تیر ستم مىگشود آن كه ز هر مشكل گره باز كرد از عقدههاى دل گره گفت اى خورشید روحم یا حسین اى به بحر غم تو نوحم یا حسین غرقِ در دریاى ماتم آمدم تشنهام، در نزد زمزم آمدم تشنهى یك آهم اینجا یا اخا اوفتاده راهم اینجا یا اخا من كه رفتم از برت با چشم تَر حال برگشتم ولى خونین جگر هیچ مىدانى عدو با من چه كرد؟ با منِ بشكسته دل دشمن چه كرد؟ تیره بختانى كه خود دل مردهاند مجلس نامحرمانم بردهاند غنچه غنچه خون ز دل چیدم حسین رأس تو در طشت زر دیدم حسین هر زمان اى ماهِ روى نیزهها چشم من افتاده سوى نیزهها دیدم آنجا نورى از امید بود چند كوكب گرد یك خورشید بود خیز و بین افتادهام از پا حسین دیدهاى دارم ز غم دریا حسین نظرات شما عزیزان: [ جمعه 23 دی 1390برچسب:در سوگ اربعین, ] [ 9:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |